عقایدیک دختر



یکی از چیزایی که تقریبا اکثرمون تو زندگی باهاش مواجه میشیم، منع کردنمون از کاری بخاطر جنسیتمونه.

 

تو دختری  نباید موهاتو پسرونه کوتاه کنی.

تو پسری  نباید موهات بلند باشه.

تو دختری نباید شب تنها بری بیرون.

تو پسری نباید از کرم و ضدآفتاب استفاده کنی.

تو دختری نباید بلندحرف بزنی.

توپسری نباید صورتی بپوشی. 

 

اینا و هزارتا جمله مثل اینا گند میزنه به شورشوقی که تو دل اون دختر و پسربه وجود اومده.

گندمیزنه به قشنگترین سالهای زندگیشون

پس لطفا اگه از این دسته آدما هستید(که از ته دلم امیدوارم نباشید) یه تغییری تو طرز فکرتون به وجودبیارید و بزارید بقیه راحت زندگیشونو بکنند.اگرم خارج از چهارچوب اصول زندگی انسانها زندگی میکنید و گنن به احساسات بقیه رو سرگرمی خودتون میدونید و فقط به منافع شخصی خودتون اهمیت میدید پس باید این نکته رو بدونید که دخالت نکردنتون به نفع خودتونم هست.چون دوست عزیز شما تو قرن ۲۱ زندگی میکنی و این طرز تفکرت شایسته قرن ۱۸ هم نیست.(صرفا جهت آپدیت شدن لول شخصیتی شما).

یادبگیریم، اجازه دادن به بقیه برای انتخاب هرنوع پوشش و استایل و روش زندگی و دخالت نکردن درزندگیشون سطح بالای شعور و احترام مارومیرسونه.


بچه که بودم.موقعی که که تازه دست راست و چپمو تشخیص میدادم و میتونستم کلماتو بدون اشتباه تلفظ کنم، علاقه شدید و خفنی به نوشتن داشتم.از اونجایی که هنوز مهد هم نمیرفتم چه برسه به مدرسه و مامان و بابامم سواد درست و حسابی نداشتن که خوندن و نوشتن یادم بدن اومدم و برای خودم یه خط  اختراع کردم. از تمام هوش و ذکاوتم استفاده کردم که کسی نتونه حرفایی که مینویسم و رمز گشایی کنه. مثلا خیلی دلم میخواست برای نشون دادن کلمه آسمون از ابر استفاده کنم ولی از اونجایی که فکر میکردم خیلی آدم مهمیم و از اون بدتر چیزایی که مینویسم ممکنه لو بره اومدم و بجای استفاده از شکل ابر وماه برای آسمون از دوتا چشم استفاده کردم.میپرسید چرا؟ خب چون همیشه فکر میکردم چشمایه آدم فضاییا از بالا بهم خیره شده. اینطور هم خودم میفهمیدم چی نوشتم هم کسی نمیتونست حرفایه فوق سریم رو رمز گشایی کنه.

این خط نمادین تا ۲ سال دوست من بودو بعد از اینکه رفتم مدرسه به لیست خط های منقرض شده پیوست.

همیشه به نوشتن علاقه داشتم.اگه شاد بودم مینوشتم و با دیدن کلمات شادیم چندبرابر میشد.اگه ناراحت بودم مینوشتم و خودمو خالی میکردم همیشه معتقد بودم اگه ناراحتم خوبه که حرفامو تو دل کاغذا و دفترام جا بدم. چون اونا خیلی قابل اعتماد تر از آدما بودن.به حرفام گوش میکردن بین حرفام نمیپریدن. و از همه مهم تر هیچ وقت حرفایه دلمو به کسی نمیگفتن. کاغذا و دفترا خیلی بهتر از آدما بودن.

خواهرم میگفت مشکل تو عدم اعتماده.تو به کسی اعتماد نداری و این باعث شده با بقیه راجب خودت حرف نزنی ،میگفت آدما نمیتونن بدون هم زندگی کنن، میگفت ما باید با بقیه ارتباط برقرار کنیم باید باهم حرف بزنیم اینطوری دلامون بهم نزدیک ترمیشه اینطوری زندگی قشنگ تر میشه.

اما مشکل من عدم اعتماد نبود. من با تمام وجودم به بابام اعتماد دارم.از ته قلبم راز داری خواهرمو قبول دارم و راجب مامانمم اگه مریض نبود میشه گفت شاید خیلی خوب باهم جور میشدیم.ولی با وجود همه اینا من دلم نمیخواست ونمیخواد با کسی از مشکلاتم حرف بزنم. واسه هر کسی بجز اعضای خانواده عدم اعتماد درستهولی درمورد اونا چی؟

خواهرم وقتی توضیحاتمو میشنید میرفت سراغ فرضیه دومشتو یه آدم درونگرایی.

منظورش از آدم درونگرا رو خیلی خوب میفهمیدم. اونم مثل اکثر آدما معتقد بود آدمای درونگرا افسرده و منزوی و گوشه گیرن.

اما من اینطوری نبودم. روابط اجتماعی فوق العاده بالای داشتم و میتونستم خیلی سریع با هرکس که دلم میخواست سرصحبت و باز کنم.

تو اجتماع یه شخص فعال بودم در صورت نبودن هیچ آدمی دور وبرم میتونستم با دنیای توی ذهنم خیلی شاد زندگی کنم. با تخیلاتم با جهانی که ساخته بودم.

تعریف درونگرایی از دیدگاه منو خواهرم تفاوتش زمین تا آسمونه. از نظر من فرد درونگرا افسرده و گوشه گیر نبود. یه فرد با توجهات خاص به درون خودش بود.

من تو اجتماع میتونستم برونگرا باشم و درتنهایی هم میتونستم درونگرا باشم.

پس مشکل من دقیقا چی بود؟

اینکه آدم دلش نخواد حرف دلشو به بقیه بگه میتونه دقیقا چه علتی داشته باشه؟(البته بدون نظر گرفتن دومورد عدم اعتماد و درون گرایی)


                              

همیشه فکرمیکردم اگه با همه مهربون باشم زندگی رویه خوششو بهم نشون میده.محبتم نسبت به دیگران حروم نمیشه و مطمئنا یه روزی جواب خوب بودنمو میبینم. تومدرسه به دوستام کمک میکردم. حتی اگه مشکلی داشتم به رویه خودم نمی آوردم و با رویه خوش جواب بقیه رو میدادم. یه دوست دارم اسمش نازگلههمیشه از این اخلاقم بدش میومد میگفت نمیگم بداخلاق باش. فقط میگم بعضی از آدما جنبه اخلاق خوبتو ندارن.میگفت مهربون بودن خوبه ولی زیادی مهربون بودن حروم کردن زندگیه همیشه میخندیدم و حق رو به خودم میدادم و میگفتم خوبه که آدم با همه خوب باشه مگه دنیا چند روزه که با بداخلاقی و غرور بگذرونیمش؟. وقتی میدید با تمام قوا از موضعم دفاع میکنم سری ت میداد و هیچی نمیگفت.

ولی اشتباه میکردم.

اینو اون روزی فهمیدم که حالم خوب نبود و واسه اولین بار جواب بقیه رو درست نمیدادم. چندتا اتفاق ناگوارباهم اتفاق افتاده بودو روحیه ام رو بهم ریخته بود. بدتر از همش بیماری مامان بود که واقعا صبر از دلم برده بود. 

حتی ۱۰ دقیقه هم نگذشته بود. حتی ۱۰ دقیقه. نگاه های سردو اخمای تو هم رو حس میکردم. نازگل نزدیکم نشسته بود. بهش گفتم اتفاقی افتاده؟چرا بقیه اینطوری نگات میکنن؟. دست به سینه نشست و به صندلیش تکیه دادو گفت: به من نگاه نمیکنن، به تو نگاه میکنن. تعجبمو که دید گفت: بهت گفتم دختر. چندبارم بهت گفتم. گفتم وقتی همه محبتتو به بقیه نشون دادی منتظر روزی هم باش تا با کمترین تغییر رفتارت ازت ناراحت بشن.

اون همچنان داشت میگفت ولی من هیچ حواسم نبود.تمام حواسم دنبال رفتارای بقیه و رفتارای خودم بود.

با خودم میگفتم واقعا آدما اینطورین؟

نمیدونم من زیادی احمق بودم یا زیادی ساده؟. یا شایدم سطح توقع آدما به داشتن اخلاق خوب (حتی در صورت داغون بودن طرف) از طرف یه دخترروستایی نسبت به بقیه آدما بیشتره؟

فقط ۱۰ دقیقه کافی بود تا بفهمم تمام ۱۶ سال زندگیم یه توهم مسخره بوده من میخواستم همه دوستم داشته باشن همونطور که من بقیه رو دوست داشتم۱ سال تموم طول کشید تا تونستم اون طور که باید رفتارمو درست کنم. من نه بداخلاق شدم نه مغرور نه به اون حس خود شاخ پنداری گریبانگیر نسل جدید دچار شدم.

من فقط کمالگراییم رو کنار گذاشتم و رفتم دنبال چیزایی که قبل از همه به نفع خودم بودن. من آرامش خودمو، شادی خودمو و زندگیمو به هر چیزی ترجیح دادماولویت زندگی من شدخودم».نه دیگران. و فهمیدم همین دنیای دو روزه اگه بخواد با دلواپسی واسه دوست داشته شدن از طرف دیگران بگذره، دیگه دو روز زندگی نیست سالها عذابه.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ایران پژوهش دانلود فیلم خیرین شهرستان جوین بررسی فیلم های سینمایی خارجی و ایرانی آموزشگاه تخصصی زبانهای سوئدی، دانمارکی، نروژی و فنلاندی پارسیانا کانال های توزیع و پخش ، مدیریت فروش مویرگی، کانال های توزیع و پخش،CRM مشاوره مالیاتی آموزش کامل دیجیتال مارکتینگ نیوزباکس (ابزار شنیدن شبکه‌های اجتماعی) پوشاک زنانه در بابل